کاملاً گرم شدن. نهایت گرم گردیدن: میان هر دو لشکر مسافت (لشکر محمود و مسعود) نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118). امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476)
کاملاً گرم شدن. نهایت گرم گردیدن: میان هر دو لشکر مسافت (لشکر محمود و مسعود) نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118). امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476)
به ندرت و دیر پیدا شدن. کمتر یافته شدن. کمتر بدست آمدن: افتادۀ تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد. سعدی. - کم اوفتادن مراد در کمند، به سختی برآورده شدن آرزو: کسی را که همت بلند اوفتد مرادش کم اندرکمند اوفتد. (بوستان)
به ندرت و دیر پیدا شدن. کمتر یافته شدن. کمتر بدست آمدن: افتادۀ تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد. سعدی. - کم اوفتادن مراد در کمند، به سختی برآورده شدن آرزو: کسی را که همت بلند اوفتد مرادش کم اندرکمند اوفتد. (بوستان)